آغاز داستان
خواستن اسفندیار پادشاهی از پدر
پاسخ دادن گشتاسپ پسر را
پند دادن کتایون اسفندیار را
لشکر آوردن اسفندیار به زابل
فرستادن اسفندیار بهمن را نزد رستم
رسیدن بهمن به نزد زال
پیام دادن بهمن رستم را
پاسخ دادن رستم بهمن را
بازگشتن بهمن
رزم رستم و اسفندیار با یکدگر
نخواندن اسفندیار رستم را به مهمانی
پوزش کردن اسفندیار از ناخواندن رستم به مهمانی
نکوهش کردن اسفندیار نژاد رستم را
ستایش کردن اسفندیار نژاد خویش را
ستایش کردن رستم پهلوانی خود را
می خوردن رستم با اسفندیار
بازگشتن رستم به ایوان خود
پند دادن زال رستم را
جنگ رستم با اسفندیار
کشته شدن پسران اسفندیار به دست زواره و فرامرز
گریختن رستم به بالای کوه
رای زدن رستم با خویشان
چاره ساختن سیمرغ رستم را
بازگشتن رستم به جنگ اسفندیار
تیر انداختن رستم اسفندیار را به چشم
اندرز کردن اسفندیار رستم را
آوردن پشوتن تابوت اسفندیار نزد گشتاسپ
باز فرستادن بهمن را به ایران